داستان سریالی اداره ستان

22مطلب موجود می باشد.

رمان و داستان سریالی اداره ستان

توقف داستان اداره ستان
آثار

توقف داستان اداره ستان


توقف داستان اداره ستان داستان اداره ستان داستانی است از زندگی های روزمره مان که روزانه در پی داریم. داستانی که به صورت روزمره آن را با…

داستان سریالی اداره ستان
آثار

قسمت بیست و یکم داستان سریالی اداره ستان


«ننه جان من یه چیزی بگم این آخر عمری میشه نه نگی؟ این یه کار را انجام بده.»
«جانم ننه جان. شما امر بفرما.»
«بیا همین روزها کل اسباب و اثاثیه را جمع کنیم یه مدتی بریم خونه خودمون. درسته قدیمیه ولی هم باصفاست و هم بچه ها می تونند توی حیاط بازی کنند.»
قبلا هم ننه جان این پیشنهاد را به پرویز داده بود ولی هیچ وقت این قدر به جانش نشسته بود. خانه قدیمی زیبایی که خالی مانده است این ایام و هیچ کدام از فرزندان میلی به رفتن آن جا نداشتند.

قسمت بیستم داستان سریالی اداره ستان
آثار

قسمت بیستم داستان سریالی اداره ستان


ننه جان وقتی وضعیت پرویز را می دید همیشه این نکته را یادآوری می کرد که خانه ای دارد و می تواند با فروش آن در وضعیت پرویز بهبودی حاصل کند و می دانست که پارسا به فروش خانه نیازی ندارد و پرویز برای این که حس می کرد این خانه قدیمی تنها دارایی و دلخوشی اوست هیچ وقت اجازه فروش و حتی صحبت در مورد آن را نمی داد.

قسمت نوزدهم داستان سریالی اداره ستان
آثار

قسمت نوزدهم داستان سریالی اداره ستان


قسمت نوزدهم داستان سریالی اداره ستان هنگامی که پرویز جلوی در واحد رسید صدای سرفه تک و توک ننه جان می آمد و با صدای بچه ها…

اداره ستان 18
آثار

قسمت 18 داستان اداره ستان


قسمت 18 داستان اداره ستان قسمت 18 داستان اداره ستان پرویز کمی زودتر از همیشه از سرویس محل کار پیاده شد. باید داروخانه می رفت وقتی که…

قسمت هفدهم اداره ستان
آثار

داستان اداره ستان قسمت هفدهم


داستان اداره ستان قسمت هفدهم قسمت هفدهم: پرویز نسبت به قوانین و مقررات به اندازه ای که بتواند گلیم خودش را از آب بکشد بیرون، آگاه بود…

داستان سریالی اداره ستان قسمت 16-خیالستان
آثار

قسمت شانزدهم داستان اداره ستان


سهیل برای این که تکلیف قرارداد خودش هم سریع تر مشخص شود متن قراردادها را تا آخر شب آماده کرد و برای مدیرعامل شرکت برای تایید فرستاد….

قسمت پانزدهم اداره ستان
آثار

داستان سریالی اداره ستان قسمت پانزدهم


خانه ای قدیمی که مدت هاست فقط مهتاب دارد نه این که فروغش کم شده باشد. بلکه دیگر فروغی ندارد. پدر مهتاب هم بعد از رفتن فروغ دلخستگی را مزه مزه می کند و دفتر هستی باران خورده اش را نسیم روزگار سخت ورق می زند.

داستان سریالی اداره ستان قسمت چهاردهم-خیالستان
آثار

قسمت چهاردهم داستان اداره ستان


(قسمت چهاردهم) شرافتی سراسیمه به اتاق مهندس دوید و اعضای جلسه با تعجب به او نگاه کردند و او نیز از همه عذرخواهی کرد و اعلام کرد…