شحرون سیزدهم: رویای آشنا از قیصر امین پور
شحرون سیزدهم
شحرون سیزدهم غزلی از قیصر است که بی تشابه به عالم خیالستان نیست و در ابتدای آن هنر تیشه خیال را مطرح می کند که چه زیبا بتی را می سازد که عین پسند دل باشد و بتواند زیباپرستی درون که موج می زند را سیراب کند.
رویای آشنا
با تیشه ی خیال تراشیده ام تو را
در هر بتی كه ساخته ام دیده ام تو را
از آسمان به دامنم افتاده آفتاب؟
یا چون گل از بهشت خدا چیده ام تو را
هر گل به رنگ و بوی خودش می دمد به باغ
من از تمام گلها بوییده ام تو را
رویای آشنای شب و روز عمر من!
در خوابهای كودكی ام دیده ام تو را
از هر نظر تو عین پسند دل منی
هم دیده، هم ندیده، پسندیده ام تو را
زیباپرستی دل من بی دلیل نیست
زیرا به این دلیل پرستیده ام تو را
با آنكه جز سكوت جوابم نمی دهی
در هر سؤال از همه پرسیده ام تو را
از شعر و استعاره و تشبیه برتری
با هیچكس بجز تو نسنجیده ام تو را
شحرون سیزدهم از قیصر امین پور