شحرون هیجدهم: پرتو حسنت
شحرون هیجدهم
شحرون هیجدهم: پرتو حسنت است که یکی از غزل های بسیار معروف و عمیق حافظ به شمار می رود که این غزل میهمان هیجدهم شحرون می باشد و امیدوارم با خواندن غزل و مطالب مرتبط با آن لذت و بهره کافی را ببریم.
در غزل حافظ شیراز سیری از عشق را مشاهده می کنیم که از ازل آغاز گشته و همه عالم را مبتلا کرده است. به نظر می رسد که مقصود اصلی شاعر عشق الهی است که این چنین ازلیت را در آن مطرح می نماید و البته می تواند ازلیت یک استعاره از اولین هایی باشد که رخ می دهد.
در بیت دوم به ملک اشاره دارد و جایگاه ویژه انسان در وادی عشق و تلمیحی از داستان ابلیش و عدم سجده او بر آدم را به کار می برد. عقل و عدم کارایی آن در وادی عشق موضوعی است که شاعران و نویسندگان زیادی به آن پرداخته اند. زیرا اگر بخواهیم با منطق و عقل در این وادی قدم برداریم قطعا بهره کافی از آن نخواهیم برد.
به نظر می رسد قله این غزل بیت «مدعی خواست که آید به تماشاگه راز» باشد که حرف تمام کننده ای که در مصرع دوم مطرح می نماید که «دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد».
همان طور که در ضرب آهنگ شحرون هیجدهم: پرتو حسنت ملاحظه می فرمایید وزن شعر بر فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن است.
آخرین نکته در برخی از نسخ مصرع اول بیت دوم را این چنین نقل کرده اند که «جلوه ای کرد رخت دید ملک تاب نداشت»
شحرون هیجدهم: پرتو حسنت
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
جلوهای کرد رخت دید ملک عشق نداشت
عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد
عقل میخواست کز آن شعله چراغ افروزد
برق غیرت بدرخشید و جهان برهم زد
مدعی خواست که آید به تماشاگه راز
دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد
دیگران قرعه قسمت همه بر عیش زدند
دل غمدیده ما بود که هم بر غم زد
جان علوی هوس چاه زنخدان تو داشت
دست در حلقه آن زلف خم اندر خم زد
حافظ آن روز طربنامه عشق تو نوشت
که قلم بر سر اسباب دل خرم زد