در خیال خودم، همین جا، زیر شیروانی، قرنطینه ام شده است

در خیال خودم، همین جا، زیر شیروانی، قرنطینه ام شده است
3/5 - (2 امتیاز)

می خواستم برای اولین مطلبم در خیالستان شرح دهم که خیالستان چیست؟ یا خیالستان کجاست؟ می خواهیم چه بگوییم؟ و با کدام کاروان در کهکشان آی تی هم آواز شویم؟

کوله پشتی کوهم آماده است و شاید در ابتدا، برای ورود به کهکشان خیال، آهنگ قدم داشته باشیم تا سونات بال خیال، غزل هایی را در صعود با هم زمزمه می کنیم تا شاید ضامن بغض انتظار را لحظاتی آزاد سازد.

وقتی در عمارت انتزاعی، عطش گنجایش خروش احساس را در شالیزار هم بی تابی کرد گفتم باید بروم بیرون بیرون، پای به کوه بگذارم، اگر نمی دانم راه آسمان را.

کمی آرام تر بگویم هنوز در زیر شیروانی ایستاده ام و کوهنوردان را می بینم که صعود می کنند و با دوربینم ستارگان را نیز رصد می کنم سیزده به در که تمام شود خوشه ها را خواهم چید.

اگر دستم به نوازش آغوش شکوفه ها نمی رسد شکوا نمی کنم و بارش رویش نور را در این هوای شرجی شیروانی را جشن می گیرم.

نمی دانم در کدامیک از این صفحات برای هیاهوی کودک درونم تذکر خواهم داد شاید هیاهوی آنان را به نعره مستانه عقلم ترجیح دهم و چیزی نگویم و شاید اصلا با آنها کل کشیدم.

 ولی می دانم که فراموش می کنم شیارهایی از جنس زندان را، و انتظار نمی کشم تا فرشته اشکم از شط بازگردد.

باید حرکت را از خودم آغاز کنم شاید این جا سرمنشاء تحرکات من است، در خیال خودم، همین جا، زیر شیروانی، قرنطینه ام شده است، امیری شده ام، در قرنطینه خودم، امیرِ خیال شده ام.

امیرِ خیال

3 نظر برای "در خیال خودم، همین جا، زیر شیروانی، قرنطینه ام شده است" ارسال شده
  1. س. بحری گفت:

    در همین نقطه از خیال، زیر همین شیروانی ، توی همین قرنطینه ی خود خواسته برایت آرزوهایی دارم به بلندای همان بردبان هایی که دستت به سادگی به ستاره های خیال می رسد و هرشب چند تایی می چینی ، پیش چشمانت می گذاری ، حرف هایشان را رمز گشایی می کنی و خط به خط شعر هایشان را در دفتر خیال می نویسی…
    شاید آنها هم مثل من بگویند که بگذار کودک سرمست درونت میله های زندان بشکند و لباس از تن بدرد و آزاد و رها تو را نیز با خود ببرد به قله همان کوه هایی که صعود کوهنوردهایش را تماشا می کردی اگر چه من در این لحظه هم تو را ایستاده بر قله می بینم….
    عشق آسان نمود اول….

  2. شمس گفت:

    سلام
    همیشه می پرسم دلیل از صعود، قله است یا زمزمه خوشی هایمان تا قله؟ چه چیز تحمل سختی رسیدن به قله را آسان می کند؟ و تنها به یک پاسخ می رسم : هنوز نمی دانم! ف
    تو غرق در خوشه چینی کهکشانی و من سرگشته در فضای تهی میان کهکشان!
    سپاس

    1. روزهای زیادی طعم با تو بودن را حس کردم، حالا همه کهکشان ها تهی شده است. ممنونم از نظرتان فیزیکدان بزرگوار و دوست منحصر بفردم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *