شحرون شانزدهم با حافظ

1/5 - (1 امتیاز)

شحرون شانزدهم با حافظ همنشین هستیم غزلی که بارها و بارها شنیده ایم و یکی از غزل های معروف دیوان حافظ به شمار می آید.

گاهی روزگار آن چنان که باید و شاید بر مراد ما نیست و گاهی دیدار ماه ماه ها و شاید سال ها زمان می برد. در این ایام است که غم به سراغ انسان می آید و این غزل از سرآمدن آن غم سخن می گوید.

نگاهی که روزگار واقع را می بیند و نگاهی که سعی دارد امیدبخشی را القا کند و هر چه می گوییم او با امیدبخشی خوبی پاسخ می دهد و گاهی نیز می بینیم که او نیز همراه می شود و می داند که از ماهرویان این کار کمتر آید.

گاهی بوی زلفت هدایت می کند یا گمراه نمی دانم ولی از خود بیخود می کند ولی هر چه هست راهبری می کند تمام احوال را و دیگر ریاستی نمی ماند در پس این همه هدایت یا حتی گمراهی.

وقتی حتی پیشکشی می خواهی تقدیم کنی به فرصتی دیگر تو را حوالت می دهند و پاسخ می آید که گفتا مگوی با کس تا وقت آن در آید.

شحرون شانزدهم با دیوان حافظ همانطور که می بینید وزن غزل بر مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن است که از بحرهای مضارع مثمن اخرب است.

شحرون شانزدهم با حافظ

غزل شماره ۲۳۱

گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید
گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید

گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز
گفتا ز خوبرویان(ماهرویان) این کار کمتر آید

گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم
گفتا که شبرو است او از راه دیگر آید

گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد
گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید

گفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد
گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آید

گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کشت
گفتا تو بندگی کن کو بنده پرور آید

گفتم دل رحیمت کی عزم صلح دارد
گفتا مگوی با کس تا وقت آن درآید

گفتم زمان عشرت دیدی که چون سر آمد
گفتا خموش حافظ کاین غصه هم سر آید

شحرون شانزدهم با حافظ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *