قسمت شانزدهم داستان اداره ستان

داستان سریالی اداره ستان قسمت 16-خیالستان
Rate this post

سهیل برای این که تکلیف قرارداد خودش هم سریع تر مشخص شود متن قراردادها را تا آخر شب آماده کرد و برای مدیرعامل شرکت برای تایید فرستاد. این مدت که در این زمینه مشغول به کار بود نسبت به تدوین این نوع قراردادها مهارت خوبی پیدا کرده بود. و سعی می کرد این مهارت را به نحوی به کار گیرد که مانند بسیاری از قراردادهای کارگری یک طرفه و برعلیه کارگران نباشد.

برای این که این تجربه را کسب کند تا کنون هزینه های زیادی را پرداخت کرده است زمانی که مجرد بود مجبور شد چند شرکت عوض کند زیرا آن شرکت ها اصرار داشتند که کارگران می بایست قرارداد سفید امضاء را بدون حرف پیش تایید و امضاء کنند وگرنه تعدیل شوند و از طرفی هرگونه اعتراض و تجمع کارگری با منع شدید روبرو می شد.

البته الان هم این تجمعات ممنوع است و کارگران حق ندارند بدون اطلاع و مجوز قبلی به یک باره برای یک درخواست منطقی و صنفی شون تجمع کنند و باید در حصار ترس تامین معیشت شان بخسبند و دم برنیاورند که نکند دَدان بر امنیت شغلی لاغرشان حمله کنند و همان پوست و استخوان را بدرند.

حالا سهیل حواسش بود که موادی را در قرارداد اضافه کند که کارگر بتواند در صورت نیاز  بر اساس قراداد منعقده حق خود را بگیرد. تنها چیزی که می تواند آنها را کمک کند نوشتن موادی در قرداد است که بتواند حداقل حقوق آنها را به رسمیت بشناسد و در دعاوی حقوقی به دادشان برسد.

صبح اول وقت سهیل از خانه بیرون آمد و در مسیر بین ترافیک سنگین شهر که سعی می کرد از بین ماشین ها خود را سریع تر به سازمان برساند به تسریع در روند انجام کار قراردادها فکر می کرد و این که اگر بتواند خودش با همه تماس بگیرد هم آشنایی صورت می گیرد و هم کار سریع تر انجام می شود.

وارد سازمان شد و مانند این چند روز جلوی در سازمان دوباره نگهبان جلوی او را گرفت و توضیح داد که همین روزها احتمالا یک کارت پرسنلی برای من هم بزنند زیرا فعلا امسال را در این سازمان مستقر هستم. هنگامی که به دفتر کارش رسید  پس از مرتب کردن مستندات، آن ها را جلوی روی خودش قرار داد و شماره تلفن همه را از داخل کشو در آورد و با یکی یکی شروع کرد با نیروها تماس گرفتن تا برای عقد قرارداد و امضای آن به دفتر او مراجعه کنند.

«آقای رحمتی، سلام، من سعیدی هستم نماینده شرکت. لطفا تا ساعت 10 بیایید برای امضای قراردادتون.»

اصغر تا تماس سهیل را جواب داد برای این که بتواند مشورت خوبی داشته باشد پرویز را صدا کرد  و پیشنهاد کرد که:

«ما دو نفر اولین نفرات باشیم که قرارداد را دقیق بررسی و بعد امضاء می کنیم که اگر قرارداد مشکلی نداشته باشه باقی افراد هم بیایند و امضاء کنند.»

اصغر و پرویز سابقه  18 ساله در سازمان داشتند. البته سازمان چنین سابقه ای از آنها نداشت و اصلاً این که 18 سال این جا کار کرده اند را قبول نداشت زیرا اینها قراردادی با سازمان نداشتند و همه این سالها با شرکت قرارداد می بستند لذا از نگاه سازمان این افراد فقط هر سال با شرکت طرف قراداد خود قرارداد می بندند و شرکت کاملا مختار است که ابتدای قرارداد هر سال تصمیم بگیرد می خواهد از این افراد استفاده کند یا خیر و اگر به هر علتی نخواهد و یا سلیقه اش جور نباشد و یا حتی از قیافه اش خوشش نیاید در کمال احترام می تواند به فرد اعلام کند که دیگر نیروی این شرکت نیست و البته این تصمیم شرکت منحصر در همان سال فعالیت او نیست بلکه معمولا بعید است که فرد تعدیل شده دیگر بتواند در چنین وضعیتی دوباره اشتغال یابد.

در همین سازمان 4 سال پیش بعد از تغییر شرکت، تصمیم بر این شد که سه نفر زیادتر از حجم قراداد منعقده است و باید تعدیل شود. بعد از بررسی به نتیجه رسیدند که اصغر رحمتی و دو نفر دیگر از همکارانش باید اخراج شوند و این اتفاق هم افتاد.

اصغر از قبل به آهنگری علاقه داشت و مهارت آن را نیز کسب کرده بود و بعد از اخراج از سازمان به زحمت یک آهنگری پیدا کرد که قبول کند فعلاً به عنوان کارآموز آن جا کار کند و برای این که خودی نشان دهد در چند روز اول سنگ تمام گذاشت و هم دقت خود را بالا برد و هم می خواست نشان دهد که قدرت بدنی خوبی دارد. ولی با توجه به این که مدتی بود کار سنگین در این حد انجام نداده بود دچار کمردردی خفیف شد.

به هر حال پس از مدتی که شرکت ادامه کار داد مجبور شد دو نفر را  استخدامی شرکت کند البته این که استخدام می گوییم با کمی تخفیف و تسهیل استخدام را به کار می بریم زیرا استخدامی در کار نیست و اگر بود که اینها به این نقطه از بلاتکلیفی و ناامنی نمی رسیدند.

هنگامی که مکاتبه درخواست جذب دو نفر برای مهندس سلماس نیا آمد او صریحاً دستور داد که دو نفر از سه نفری که قبلاً تعدیل شده بودند مجدداً دعوت به همکاری شوند.

البته شرکت در جذب نیروهای خود کاملاً می توانست مختار عمل کند و نیازی نبود از مدیر نظری بخواهد. ولی به علت این که می خواست با سازمان رابطه ای خوبی داشته باشد می بایست چنین امتیازاتی را می داد تا بتواند بعداً بهره برداری لازم را داشت و برای حذف جرایم و نادیده گرفتن آن در صورت وضعیت ها از سازمان بگیرد.

بعد از این قول و قرارها قرار شد ساعت 8.45 پرویز به اتاق سهیل برود. نظافت یک محوطه را به پرویز سپرده بودند و کار او  کمی بیشتر طول کشید با 5 دقیقه تاخیر به اتاق سهیل رسید و وقتی که قرارداد را خواند نحوه پرداخت مرخصی و اخذ آن به نظرش کاملاً مبهم آمد و رو کرد به سهیل و گفت:

«ببخشید جناب سعیدی، این پرداخت مرخصی…»

سهیل نگذاشت که حرف او تمام شود و گفت سازمان با این شرکت این طوری قرارداد بسته و در قرارداد آمده که 9 روز را پرداخت می کنند لذا شرکت هم اصرار دارد که در قرارداد قید شود که نیروها می بایست تا پایان سال مرخصی ها را حتماً بروند و اگر سازمان هم موافقت کند فقط 9 روز آن قابل پرداخت می باشد.

ادامه را دوشنبه هفته آینده دنبال کنید…

قسمت پانزدهم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *