آلوم یهویی جلوم سبز شد! شروع کرد به تعریف کردن…

آلوم یهویی جلوم سبز شد! شروع کرد به تعریف کردن...
Rate this post

قسمت اول

یک روزی که داشتند مرا پشت یک ماشین باربری جابجا می کردند و موقع حرکت باد خنکی به من می خورد به ذهنم خطور کرد که از خودم کمی براتون بنویسم. مدتی است نه فقط تو کشور خودمون بلکه در جهان کلا مشتاق زیاد پیدا کردم، البته خودم بدم نمیاد مورد توجه همه باشم ، خانواده من تو زمین خیلی گسترده است و می تونید به راحتی اونها رو ببینید البته یه چیزی بگم خیلی نمی تونم تنها باشم و سریع دوست  پیدا می کنم و یه ارتباطی برقرارمی  کنم خوب دیگه هر کی یه جوره دیگه، من هم این جوریم دیگه! کلا تو زندگیم خیلی اضافه وزن را تجربه نکردم و همیشه متناسب و تازه پزشک ها به من می گن که خیلی سبک هستی دیگه تو، ولی من میگم این طوری بیشتر دوست دارم که نرم و سبک باشم!

توی جمع های خودمونی من را آلوم صدا می کنند و اگر با من همراه بشید تو این داستان شما هم می تونید من را همین آلوم صدا کنید، کلا با کسانی که خیلی دوستشون دارم و حس نزدیکی دارم اجازه می دم که من را همین اسم صدا کنند که البته کم هم نیستند!

اگر بخوام بیشتر بگم اینه که چون سنم از همه شماها تقریبا بیشتره کد ملی من هم 13 است یعنی اون موقع کد ملی ها دو رقمی یا سه رقمی بود بعدها کم کم زیاد شد ولی حالا خیلی هم فرق نمی کنه مهم اینه که با هم راحتیم و داریم معاشرت می کنیم. 

می خوام از خانواده ام بگم؛ مثل این متن های باکلاس که در مورد شخصیت های معروف می نویسه که فلانی در خانواده ای چشم به جهان گشود، بزار امتحان کنم ببینم می تونم یه کم با کلاس در مورد خودم بنویسم: 

من در جامعه فلزات دیده به جهان گشودم، جد  من بور و  رنگ پوست من نقره ای است. یکی از فراوان ترین عنصرها در جهان هستم.

سخته خدایی این طوری صحبت کردن من هم همش با بچه های صنعتی کار دمخور بودم خیلی لفظ قلم صحبت کردن را بلد نیستم ولی بیایید همین طوری خودمونی بیشتر با هم صحبت کنیم و بریم جلو.

این راهی که داره راننده میره کلی سرعت گیر داره و من هی بالا و پایین می پرم، کم کم هم داریم به مقصد می رسیم الان در کارخانه بسته بندی شدم و دارم می رم به سمت مراکز توزیع که دوباره از اون جا می رم برای سوار شدن روی پروژه ها و کارها، الان که دارم با شما صحبت می کنم سوار ماشین شرکتی هستم دوست دارم براتون از ماجراهایی که با اقوام و دوستان اتفاق میفته بگم و گاهی اوقات این قدر این مواردی که می خوام بگم جذابه که دوست دارم با همه شما اشتراک بذارم چون می دونید من خیلی اهل تنهایی نیستم و عمراً مرا را در طبیعت پیدا کنید بالاخره زندگی دیگه باید مشغول باشیم! باز هم براتون از خودم می نویسم.

راستی اگر شما هم اگر سوالی داشته باشید می تونم جواب بدم می تونید همین جا کامنت بذارید حتما جواب میدم منتظر نظرات تون هستم می دونید چون اهل معاشرتم اگر بیشتر کامنت بذارید من هم دوست دارم بیشتر براتون از داستان های خودم بنویسم. امیدوارم که در این ایام سخت ویروسی همیشه سلامت و پایدار باشید.

مخلص شما

آلوم

2 نظر برای "آلوم یهویی جلوم سبز شد! شروع کرد به تعریف کردن…" ارسال شده
  1. سعید بهمنی گفت:

    سلام، خیلی خوب بود، منتظر قسمت های بعدی هستم ولی هنوز ظاهرا روی سایت گذاشته نشده یا شاید نوشته نشده است، منحصر بفرد بود نوع نگاه نویسنده، لذت بردم.

    1. انشاء الله قسمت های بعدی را هم می گذاریم ولی فعلاً به علت جاری بودن داستان اداره ستان از ادامه این سریال خودداری کرده ایم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *