شحرون دوازدهم: لنگر تسکین از قیصر امین پور

شحرون دوازدهم: لنگر تسکین از قیصر امین پور
Rate this post

شحرون دوازدهم: لنگر تسکین از قیصر امین پور هم رسید هر شحرون فانوسی است در تاریکی دلتنگی زمان، سواری است که فاصله ها در می نوردد و دلتنگ می رسد ولی دلخسته نیست. مرثیه ثانیه ها لنگر تسکین می خواهد و تکان های دل، آرامش ساحل.

سراغ نور که رفتیم اگر سطرها کمی برجسته شدند تعجب نکنیم. زیرا طیف های آفتابی هستند که قصد مانوس شدن با واژه ها را دارند. بگذاریم حدیث دل بگوید و واگویه های خود را و شرحی گسترده دهد. بگذاریم سرشار شود وجود از بودن، از عینیت یافتن وجود بدون محدودیت های ذهن، حماسه شکست حصار را به خاطر بسپاریم و سرشار شویم از موسیقی این سطرهای برجسته.

اگر وقت بازگشت زمستان شد، نگران نیستم چون اسفند پایان زمستان است. اگر کبود ارغوانی فرصت یافته نگران نیستم که بهار در پیش است. دل شوره میهمان دل است ولی شیرین! شادی عینیت یافتن را درک می کنی ولی غم را که نمی شود کاری کرد. غمی مبهم که مانند سرود هستی همیشه ساربان را سینه سرخ نگه می دارد. حالا دیگر ساربان هم می خواهد برود و دیگر هیچ آرزویی نیست ولی آرزوی قیصر امین پور زیباست: هر چه هستی باش اما باش. روحش شاد…

شحرون دوازدهم: لنگر تسکین از قیصر امین پور

با تو ام
ای لنگر تسکین!
ای تکان های دل!
ای آرامش ساحل!
با تو ام
ای نور!
ای منشور!
ای تمام طیف های آفتابی!
ای کبودِ ارغوانی!
ای بنفشابی!
با تو ام ای شور ای دل شوره شیرین!
با تو ام
ای شادی غمگین!
با تو ام
ای غم!
غم مبهم!
ای نمی دانم!
هر چه هستی باش!
ای کاش…
نه،جز اینم آرزویی نیست:
هر چه هستی باش!
اما باش!

شحرون دوازدهم: لنگر تسکین از قیصر امین پور

می توانید از در وادی شحرون لختی گامی بزنید…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *