شعرهای خیالی

38مطلب موجود می باشد.

اشعار نو و کلاسیک

حکایت از امیر خیال
شعرهای خیالی

حکایت


حکایت می کنم از تو تبسم های زیبا را حکایت می کند از من مجال تنگ رویا را هجوم بارش افکار به مرز زخمی حس ها یکی…

هیچ
آثار

دگرهیچ


صبحی که خرامان شده با یاد توام هیچ تکرار کنم نام تو با حس خودم هیچ مهتاب نگاهت زده تاریکی غم را پرواز کنم از غم و…

ما و این سایه ی ما این چه طلوعی باشدمقصد ما به کجا شد چه هبوطی باشد
آثار

سایه


ما  و این سایه ی ما این چه طلوعی باشد مقصد ما به کجا شد چه هبوطی باشد این چنین انس گرفته است سویدا با ما بی…

زمستان دل / از آن وقتی که ترک شهر کردی/زمستان دلم را پهن کردی
آثار

زمستان دل


زمستان دل از امیر خیال از آن وقتی که ترک شهر کردی زمستان دلم را پهن کردی به صورت پهنه اشکی عیان شد به سرمای فراقت برف…

هر مصرع کوچه ای است به جهان خیال من/دیوار کوچه های غزلم آواز روی تو شد
آثار

جهانِ خیال


هر چه محال است ردیف شعر تو شد خواب و خیالم هم شبیه شهر تو شد خود را وانهاده ای و راحت ز رنج و تلاش برخیز…

حالا که می دانم تو را
آثار

باشد به دستم خوشه ای از امیر خیال


حالا که می دانم تو را حالا که می فهمم تو را دورم ز تو چون آشیان پروانه ام دور از توام من در هوایت بی خودم…

باران خیال در خیالستان/دل گرفت از من را/من گرفتم از دل/هر چه از او دارم/چیده ام در قلبم
آثار

باران خیال از امیرِ خیال


دل گرفت از من را من گرفتم از دل وسعتش را اکنون هر چه از او دارم چیده ام در قلبم هر چه از من دارد داده…

بیکران دریایی ام/روی موجی دل نشست/مذهب شهر خیال/جان دریا دل پرست
آثار

مذهب شهر خیال


بیکران دریایی ام، روی موجی دل نشست
مذهب شهر خیال، جان دریا دل پرست

گفت و گویی که دلم محو آن است هر آن/می تحمل نکند لنگ یک دعوت توست
آثار

لنگ یک دعوت توست


جان این جهان من همه از آیت توست